مصاحبه عطیه مقدم رتبه ۲۴۵۹ منطقه1 کنکور 1402😎🔥 قبولی فیزیوتراپی شهید بهشتی (۶ امین کنکور🔥 )
خلاصه مصاحبه
فایل صوتى مصاحبه
متن مصاحبه
عطیه مقدم هستم 24 سالمه. 6 سال درگیر کنکور بودم و رتبه 2459 منطقه 1 امسال شدم. تراز کنکورم 9759 بود ولی چون نظام قدیم بودم، تراز سوابق خوبی نگرفتم و با اینکه ترمیم هم دادم 8500 شد. در مورد سالهای گذشته هم اگر بخوام به صورت خلاصه بگم یکبار دانشگاه رفتم و هوشبری میخوندم ولی انصراف دادم. سال های پیش رتبه هام تو همه رنج بود نمیشه گفت تو هر سال کاهش رتبه داشتم. اصل اساسی کنکور به نظرم تداوم در خوندن هست که من نداشتم .
من اولین کنکورم سال 96 بود. با وجود اینکه بچه درس خونی بودم ولی خب سال پیش دانشگاهی درس نخوندم. فکر میکنم بازه بهمن ماه بود و من هیچی نخوندم و رفتم سر جلسه کنکور به دید یک سال دیگه و رتبم تو اون سال 18 هزار منطقه 1 شد. پایه درسی خوبی داشتم و جزو بچه زرنگای کلاس بودم.
سال دوم بازم نخوندم و هوشبری قبول شدم.
سال سوم درگیر دانشگاه بودم ولی با وجود دانشگاه رفتم سر جلسه کنکور و کنار دانشگاه هم درس میخوندم، سال سوم رتبم 7 هزار شد.
سال بعدش از دانشگاه اومدم بیرون که دوباره برای کنکور بخونم و متاسفانه شب کنکور حال پدرم بد شد و ما ایشون رو از دست دادیم.
سال بعدش من افسردگی گرفتم و اوضاع روحی بدی داشتم. دیگه شرایط درس خوندن رو نداشتم.
سال بعدش باز هم اون نوسان بود و تداوم تو درس خوندن نداشتم و بازهم اتفاق بدی افتاد و تقریبا 2 روز قبل کنکور درد شدیدی رو تجربه کردم و متوجه شدم که سنگ کلیه دارم در اثر نشستن های طولانی و کارم به بیمارستان کشید.
تا اینکه رسیدیم به امسال، از 20 شهریور شروع کردم تا اواخر آذر درس خوندم. تراز های قلمچی تو اون بازه ای که میخوندم 6500 ، 6700 دیگه آخرش بود. اوضاع خوب بود همه میگفتن امسال رتبهات خیلی خوب میشه.
بازه اواخر آذر باز یه سری مشکلات برام پیش اومد و انقدر بزرگ بود که افسردگیم دوباره برگشت و نمیتونستم درس بخونم و درس رو رها کردم. اون چند ماهی که میخوندم مشاور داشتم. از اون دسته از بچههایی بودم که همیشه دلم میخواست یکی روم نظارت داشته باشه و اون بازه ای که رها کردم تقریبا دی ماه بود از مشاورم خودم رو پنهون میکردم حتی کار به جایی رسید که من تلگرامم رو پاک کردم. رفتم تو اون بازه پیچوندن کنکوری.
گذشت و من کنکور اصلیم که دی ماه بود رو از دست دادم. بهمن و اسفند و فروردین رو هم از دست دادم.
رسیدیم به اردیبهشت ماه. به خاطر همین نا امیدی میرفتم تو پیجای مختلف و کارنامه های قبولی رو نگاه میکردم، عدد سال تولدشون رو نگاه میکردم که ببینم آیا کسی هست که متولد 78 باشه و قبول شده باشه. تو ذهنم بود که یکیو مثل خودم پیدا کنم و به خودم حق بدم که یکسال دیگه پشت کنکور بمونم. تو همین گیر و دار نگاه کردن رسیدم به یکی از استوری های قبولی مدیکال تو اون استوری نوشته بود یکی از شاگردای مشاور بعد از چند ماه درس نخوندن دقیقا شرایطی مثل خودم فروردین ماه شروع کرده بوده و پزشکی قبول شده. و همون برای من انگیزه شد. پیام دادم به پشتیبانی مدیکال و درخواست مشاوره با آقای یونسی رو کردم. به من گفتن که ظرفیت نداریم و من کلی اصرار کردم و شرایطم رو هم گفتم. ولی میگفتن ظرفیت نداریم. من به ذهنم رسید که با ایشون مشاوره تلفنی بردارم و ازشون درباره اون شاگردشون که قبول شده بپرسم. مشاور تلفنی گرفتم و دقیقا اول تماس بهشون گفتم که ظرفیت مشاورتون رو برام باز میکنید و ایشون گفتن که آره اصلا مشکلی نیست به خاطر اینکه بیشتر به بچهها برسم ظرفیتم بسته هست و ظرفیتشون رو برای من باز کردن.
اون زمان که ما صحبت کردیم 72 روز مونده بود تا کنکور تا من شروع کنم شد 70 روز .
من خیلی شنیدم که بچهها میگفتن خب پس تو 70 روز میشه؟ کنکور هرسال داره سخت تر میشه بچهها. من اگه تو اون 70 روز این اتفاق برام افتاد و تونستم به خاطر این بود که دیگه فقط تلاش خیلی زیاد تو اون بازه برام مونده بود، شاید به خاطر این بود که از مسیر کنکور واقعا دل کنده بودم و دیگه نمیخواستم پشت کنکور بمونم به اون خستگی نهایی رسیده بودم و اینکه پایه درسی خوبی داشتم. این درست نیست که شما بگی تو 70 روز میشه قبول شد. نه واقعا! کنکور تلاش پیوسته میخواد، چند ماه درس خوندن میخواد. مخصوصا ماهایی که کلاسی نرفتیم و هزینه ای واسه کنکور نکردیم باید خودمون تلاش کنیم.
من خیلی پیام دریافت میکنم از بچه هایی که میگن کتاباشون واسه دو سه سال پیشه و میخوان کتابارو عوض کنن. یکی از بچهها میگفت پدرم کشاورزه و کتابام برای دو سال پیشه و قدیمی شده. من بهش گفتم که کتابای من واسه سال 98 بود یعنی من با اون کتابا خوندم حتی کتاب جدید نخریدم. ولی اگه آدم بخواد که واقعا موفق بشه میتونه.
اینکه همیشه حس میکردم ته تلاشمو نذاشتم، اذیتم میکرد. ولی خب شاید یکی ببینه بگه تو که امسالتم باز زمان زیادی رو از دست دادی و این ته تلاشت نبوده. همه ی ما ممکنه در طول اون زمانی که برای کنکور تلاش میکنیم یه چالشی بیاد وسط زندگیمون و درستش اینه که بتونیم اون چالش رو مدیریت کنیم. امسال اون چالش اونقدر برام بزرگ بود که نتونستم از پس مدیریتش بر بیام و به نظرم ته تلاش عطیه همینجا بود و نهایتش همین بود. برای همین امسال از کنکور دل کندم، خسته شدم از سال هایی که پشت کنکور مونده بودم.
دو سه سال پیش من فیزیوتراپی میخواستم ولی به مرور که پشت کنکور میمونی نا خودآگاه توقعت از رشته ای که میخوای قبول شی بالا میره. من دندون میخواستم. موقعی که رتبه ها اومد و شرایط سوابق که پیش اومد من خیلی رتبم کشید پایین، گفتم من دارو میخوام، دارو قبول نمیشدم و پزشکی نمیخواستم حقیقتا.
توی انتخاب رشته میخواستم تهران بمونم طبق شرایط زندگیم تصمیمی بود که گرفته بودم و فکر میکردم داروی آزاد تهران دیگه قبول میشم و روزی که نتایج اومد دیدم از دارو هم رد شده رفته رو فیزیو تراپی بهشتی. الان خوشحالم از اتفاقی که برام افتاد ولی اون روز خیلی ناراحت بودم و بازم تو فکرم بود تو مسیر کنکور بمونم ولی الان راضی هستم.
یه جمله ای هست که بهش اعتقاد پیدا کردم اینکه هیچوقت نتیجه تلاشای آدم گم نمیشه خدا جایی که درسته نتیجه تلاشاتو بهت میده. من از اون روزی که شروع کردم زیر 12 ساعت نداشتم. دارم میگم که برا بچه ها این باور اشتباه پیش نیاد که تو 70 روز میشه. تک تک روزایی که برای ترمیم معدل امتحان میدادم شب تا صب بیدار بودم و ظهر ها هم نمیرسیدم بخوابم 15,16 ساعت روی پاهام وایمیستادم چون وقتی مینشستم خوابم میبرد. نهایت تلاشم رو گذاشتم.
مشاورم خیلی کمکم کردن ازشون خیلی ممنونم. ولی بهخاطر اشتباهاتی که خودم کردم همون بازه دی ماه به بعد از یجایی به بعد نتونستم صادقانه ازشون کمک بخوام ولی تو همون بازه طبق نظر ایشون که پیش میرفتم هفته اول رو پایه میخوندم برای آزمون قلمچی و هفته دوم آزمونم رو دوازدهم میخوندم. چهارشنبه و پنجشنبه قبل آزمون هم یه شبیه ساز میزدم. برای من خیلی مهم بود که یه کف تستی رو هرروز داشته باشم و جوابشم میگرفتم.
نمیگم ترازم خیلی بالا بود ولی از 6500 شروع کردم یعنی اولین آزمونی که مهر ماه دادم ترازم 6500 بود و ترازم نوسان هم داشت. ولی برای خودم کف تست مشخص کرده بودم و مثلا زیست رو من روزانه زیر 40 تا نمیزدم. اینکه پایبند به یک نظم خاصی باشی تو کنکور معجزه میکنه، اینکه هرروز یه ساعت مطالعه معقولی رو تکرار کنی.
کلا کنکور چیز خاصی نیست جز یه پیوستگی و استمرار و تمرین. این کار رو اگه کسی تا لحظه آخر انجام بده بهش قول میدم نتیجه ای میگیره که بهتر از حد تصورشه.
خیلی پیام میدن بهم بچههایی که نظام قدیم بودن یا پشت کنکورن که عطیه ارزش داره؟ شاید اگر پارسال این موقع یا حتی پنج شش ماه پیش ازم میپرسیدن که ارزش داره این همه سختی میگفتم نه نداره. ولی امروز با قطعیت میگم ارزش داره. یعنی حتی اگه چند سال پشت کنکورید بشینید امسال درس بخونید تمومش کنید. از لحظه ای که اون رتبه خوب رو تو سایت سنجش میبینید واقعا زندگی برای خودتون یه جور دیگه ای میشه. یعنی اگه چند وقت قبل ازم میپرسیدن از پس این کار بر میای؟ انقد شکست تو این سال ها خورده بودم و اعتماد به نفسم رو نابود کرده بود که میگفتم نه از پسش بر نمیام ولی الان میگم عطیه از پس این کار بر میای؟ میگم آره من از پس اون روزای سخت بر اومدم این که چیزی نیست، اون اعتماد به نفسی که بهتون میده، این کوچیکترین چیزه اون رفتاری که بقیه باهاتون میکنن کم کم اون زخم هایی که دوران کنکور داشتین خوب میشه.
بنابر این از همتون میخوام امسال واقعا درس بخونید و از سال دیگه اون زندگی ای که پیش روتون هست رو به بهترین نحو ممکن پیش ببرید واقعا حیفه. حیف عمر و جوونیمون که پای نخوندن و پشیمونیمون بره. کنکور چیز پیچیده ای نیست فقط تلاش و تمرین هرروزه میخواد.
من دقیقا روزی که شروع کردم 8 اردیبهشت بود. بچهها پیام بهم میدن و میگن ما امیدی نداریم، من خودم نا امید ترین بودم، مشکلاتی که برام پیش اومده بود اونقدر حالمو بد کرده بود که کنکور در قبالش هیچی بود. مشاورم بهم میگف تو ادامه بده معجزه میشه من میگفتم کدوم معجزه . شب آخر که با هم صحبت کردیم گفتن که تا لحظه آخر بجنگ تا وقتی که برگه رو از زیر دستت نکشیدن برگه رو تحویل نده. و واقعا هم همینطور شد.
من شب کنکور تا ساعت یکو نیم دو درس خوندم، از تک تک ثانیه های اون 70 روز استفاده کردم و دقیقا سر جلسه هم حرف آقای یونسی شد و برگه رو از زیر دست من کشیدن من برگه رو ندادم بازم. و به نظر من عطیه جوابشو گرفت. الان راضی ام.
من آخرین آزمونی که توی آذر دادم ترازم شد 6700 اول اردیبهشت ماه یه آزمون دیگه دادم و ترازم شد 4 هزار و خورده ای یعنی اون پس رفت که بچهها میگن، من همه چی یادم رفته بود واقعا از صفر شروع کردم. ولی خب وقتی میخونی اون پایه اگه باشه یادت میاد.
آزمونای آخر یادمه به 6100 رسیده بودم و حتی آخرین آزمون که دادم با اینکه دوتا جمع بندی اول ترازم 6100 میشد دقیقا هفته قبل کنکور آزمونی دادم و ترازم 5678. خیلی ناراحت شدم. کل اون جمعه رو نشستم گریه کردم در حدی که با مشاورم که صحبت میکردم میگفت تو فقط ادامه بده این هفته آخر رو تا لحظه آخر برو و بنظرم جوابشو گرفتم.
من گفتم که پدرمو از دست دادم و بنظرم همه یه سری آدم با ارزش تو زندگیشون دارن که بخاطر اون آدم یهکاری بکنن برای زندگیشون برای دیدن شادی اون آدم، من شاید بخاطر عطیه کاری نمیکردم دوست داشتم موقعی که نتایج میاد مادرم راضی باشه، همین برام انگیزه بود که تا لحظه آخر بجنگم میگفتم بذار ادامه بدم و این حرف رو مشاورم تو گوشم زیاد میگفت که شاید معجزه شد و اینا باعث شد من ادامه بدم.
بچهها توقع دارن موقعی که میخوان درس بخونن همه چیز اوکی باشه همه شرایط خوب باشه امید و انگیزشون همیشه بالا باشه ولی اینطور نیست. بنظرم اونی برنده هست که تو هر شرایطی ادامه بده. خود من اگر اون چند ماه رو رها نمیکردم رتبم شاید با الانم خیلی تفاوت داشت.
فقط یه چیز. اینکه تا لحظه آخر بجنگید برای خواستتون نه صرفا برای کنکور تو زندگی شخصیتون. اینکه نا امید بشید اینکه از مسیرتون بکشید کنار کار خوبی نیست. باعث میشه مثل عطیه نامی اون مسیر رو بخواین سال ها ادامه بدین و سختی زندگی خودتون بیشتر بشه. صبر نکنید که بقیه بهتون بگن یه اتفاقی برای زندگیتون شدنی هست یا نه خودتون رو تو اون مسیر بندازین و تلاش کنید براش. مطمئن باشید خدا هیچ تلاشی رو بی نتیجه نمیذاره. یه جمله ای هست که خیلی بهش اعتقاد دارم هیچ تلاشی بنظرم گم نمیشه.
مشاوران
نظرات کاربران
هیچ نتیجه ای یافت نشد!
نظری برای این دانش آموز ثبت نشده است